من حاصل عمر خود ندارم جز غم
1
2
|
من حاصل عمر خود ندارم جز غمیک همدم باوفا ندیدم جز درد |
|
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غمیک مونس نامزد ندارم جز غم |
چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن
1
2
|
چون باده ز غم چه بایدت جوشیدنسبز است لبت ساغر از او دور مدار |
|
با لشگر غم چه بایدت کوشیدنمی بر لب سبزه خوش بود نوشیدن |
ای شرمزده غنچهی مستور از تو
1
2
|
ای شرمزده غنچهی مستور از توگل با تو برابری کجا یارد کرد |
|
حیران و خجل نرگس مخمور از توکاو نور ز مه دارد و مه نور از تو |
چشمت که فسون و رنگ میبازد از او
1
2
|
چشمت که فسون و رنگ میبازد از اوبس زود ملول گشتی از همنفسان |
|
افسوس که تیر جنگ میبارد از اوآه از دل تو که سنگ میبارد از او |
ای باد حدیث من نهانش میگو
1
2
|
ای باد حدیث من نهانش میگومیگو نه بدانسان که ملالش گیرد |
|
سر دل من به صد زبانش میگومیگو سخنی و در میانش میگو |
ای سایهی سنبلت سمن پرورده
1
2
|
ای سایهی سنبلت سمن پروردههمچون لب خود مدام جان میپرور |
|
یاقوت لبت در عدن پروردهزان راح که روحیست به تن پرورده |
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
1
2
|
گفتی که تو را شوم مدار اندیشهکو صبر و چه دل، کآنچه دلش میخوانند |
|
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشهیک قطرهی خون است و هزار اندیشه |
آن جام طرب شکار بر دستم نه
1
2
|
آن جام طرب شکار بر دستم نهآن میکه چو زنجیر بپیچد بر خود |
|
وان ساغر چون نگار بر دستم نهدیوانه شدم بیار بر دستم نه |
با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی
1
2
|
با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نیچون گرم شود ز باده ما را رگ و پی |
|
کنجی و فراغتی و یک شیشهی میمنت نبریم یک جو از حاتم طی |
قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای
1
2
|
قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشایتا کی بود این گرگ ربایی، بنمای |
|
ما را نگذارد که درآییم ز پایسرپنجهی دشمن افکن ای شیر خدای |
ای کاش که بخت سازگاری کردی
1
2
|
ای کاش که بخت سازگاری کردیاز دست جوانیام چو بربود عنان |
|
با جور زمانه یار یاری کردیپیری چو رکاب پایداری کردی |
گر همچو من افتادهی این دام شوی
1
2
|
گر همچو من افتادهی این دام شویما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم |
|
ای بس که خراب باده و جام شویبا ما منشین اگر نه بدنام شوی |
نظرات شما عزیزان: