جز نقش تو در نظر نیامد ما را
1
2
|
جز نقش تو در نظر نیامد ما راخواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت |
|
جز کوی تو رهگذر نیامد ما راحقا که به چشم در نیامد ما را |
بر گیر شراب طربانگیز و بیا
1
2
|
بر گیر شراب طربانگیز و بیامشنو سخن خصم که بنشین و مرو |
|
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیابشنو ز من این نکته که برخیز و بیا |
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
1
2
|
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیاتگفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا |
|
گفتم دهنت، گفت زهی حب نباتشادی همه لطیفه گویان صلوات |
ماهی که قدش به سرو میماند راست
1
2
|
ماهی که قدش به سرو میماند راستدستارچهای پیشکشش کردم گفت |
|
آیینه به دست و روی خود میآراستوصلم طلبی زهی خیالی که توراست |
من باکمر تو در میان کردم دست
1
2
|
من باکمر تو در میان کردم دستپیداست از آن میان چو بربست کمر |
|
پنداشتمش که در میان چیزی هستتا من ز کمر چه طرف خواهم بربست |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
1
2
|
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهستزان روی که از شعاع نور رخ تو |
|
تا بندهی تو شدهست تابنده شدهستخورشید منیر و ماه تابنده شدهست |
هر روز دلم به زیر باری دگر است
1
2
|
هر روز دلم به زیر باری دگر استمن جهد همیکنم قضا میگوید |
|
در دیدهی من ز هجر خاری دگر استبیرون ز کفایت تو کاری دگراست |
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت
1
2
|
ماهم که رخش روشنی خور بگرفتدلها همه در چاه زنخدان انداخت |
|
گرد خط او چشمهی کوثر بگرفتوآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت |
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
1
2
|
امشب ز غمت میان خون خواهم خفتباور نکنی خیال خود را بفرست |
|
وز بستر عافیت برون خواهم خفتتا در نگرد که بیتو چون خواهم خفت |
نی قصهی آن شمع چگل بتوان گفت
1
2
|
نی قصهی آن شمع چگل بتوان گفتغم در دل تنگ من از آن است که نیست |
|
نی حال دل سوخته دل بتوان گفتیک دوست که با او غم دل بتوان گفت |
اول به وفا می وصالم درداد
1
2
|
اول به وفا می وصالم دردادپر آب دو دیده و پر از آتش دل |
|
چون مست شدم جام جفا را سردادخاک ره او شدم به بادم برداد |
نی دولت دنیا به ستم میارزد
1
2
|
نی دولت دنیا به ستم میارزدنه هفت هزار ساله شادی جهان |
|
نی لذت مستیاش الم میارزداین محنت هفت روزه غم میارزد |
هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد
1
2
|
هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شدگویند شب آبستن و این است عجب |
|
هر پاکروی که بود تردامن شدکاو مرد ندید از چه آبستن شد |
چون غنچهی گل قرابهپرداز شود
1
2
|
چون غنچهی گل قرابهپرداز شودفارغ دل آن کسی که مانند حباب |
|
نرگس به هوای می قدح ساز شودهم در سر میخانه سرانداز شود |
با می به کنار جوی میباید بود
1
2
|
با می به کنار جوی میباید بوداین مدت عمر ما چو گل ده روز است |
|
وز غصه کنارهجوی میباید بودخندان لب و تازهروی میباید بود |
این گل ز بر همنفسی میآید
1
2
|
این گل ز بر همنفسی میآیدپیوسته از آن روی کنم همدمیاش |
|
شادی به دلم از او بسی میآیدکز رنگ ویام بوی کسی میآید |
از چرخ به هر گونه همیدار امید
1
2
|
از چرخ به هر گونه همیدار امیدگفتی که پس از سیاه رنگی نبود |
|
وز گردش روزگار میلرز چو بیدپس موی سیاه من چرا گشت سفید |
ایام شباب است شراب اولیتر
1
2
|
ایام شباب است شراب اولیترعالم همه سر به سر رباطیست خراب |
|
با سبز خطان بادهی ناب اولیتردر جای خراب هم خراب اولیتر |
خوبان جهان صید توان کرد به زر
1
2
|
خوبان جهان صید توان کرد به زرنرگس که کله دار جهان است ببین |
|
خوش خوش بر از ایشان بتوان خورد به زرکاو نیز چگونه سر درآورد به زر |
سیلاب گرفت گرد ویرانهی عمر
1
2
|
سیلاب گرفت گرد ویرانهی عمربیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد |
|
وآغاز پری نهاد پیمانهی عمرحمال زمانه رخت از خانهی عمر |
عشق رخ یار بر من زار مگیر
1
2
|
عشق رخ یار بر من زار مگیرصوفی چو تو رسم رهروان میدانی |
|
بر خسته دلان رند خمار مگیربر مردم رند نکته بسیار مگیر |
در سنبلش آویختم از روی نیاز
1
2
|
در سنبلش آویختم از روی نیازگفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار |
|
گفتم من سودازده را کار بسازدر عیش خوشآویز نه در عمر دراز |
مردی ز کنندهی در خیبر پرس
1
2
|
مردی ز کنندهی در خیبر پرسگر طالب فیض حق به صدقی حافظ |
|
اسرار کرم ز خواجهی قنبر پرسسر چشمهی آن ز ساقی کوثر پرس |
چشم تو که سحر بابل است استادش
1
2
|
چشم تو که سحر بابل است استادشآن گوش که حلقه کرد در گوش جمال |
|
یا رب که فسونها برواد از یادشآویزهی در ز نظم حافظ بادش |
ای دوست دل از جفای دشمن درکش
1
2
|
ای دوست دل از جفای دشمن درکشبا اهل هنر گوی گریبان بگشای |
|
با روی نکو شراب روشن درکشوز نااهلان تمام دامن درکش |
ماهی که نظیر خود ندارد به جمال
1
2
|
ماهی که نظیر خود ندارد به جمالدر سینه دلش ز نازکی بتوان دید |
|
چون جامه ز تن برکشد آن مشکین خالمانندهی سنگ خاره در آب زلال |
در باغ چو شد باد صبا دایهی گل
1
2
|
در باغ چو شد باد صبا دایهی گلاز سایه به خورشید اگرت هست امان |
|
بربست مشاطهوار پیرایهی گلخورشید رخی طلب کن و سایهی گل |
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
1
2
|
لب باز مگیر یک زمان از لب جامدر جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است |
|
تا بستانی کام جهان از لب جاماین از لب یار خواه و آن از لب جام |
در آرزوی بوس و کنارت مردم
1
2
|
در آرزوی بوس و کنارت مردمقصه نکنم دراز کوتاه کنم |
|
وز حسرت لعل آبدارت مردمبازآ بازآ کز انتظارت مردم |
عمری ز پی مراد ضایع دارم
1
2
|
عمری ز پی مراد ضایع دارمبا هر که بگفتم که تو را دوست شدم |
|
وز دور فلک چیست که نافع دارمشد دشمن من وه که چه طالع دارم |
نظرات شما عزیزان: