حافظ
 
خدایا,آن ده که آن به
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.از شما ممنون میشم در رابطه ی بد بودن و خوب بودن و.... وبلاگم برای من پیام بگذارید. ali_mo0lo0f@yahoo.com
آخرین مطالب
نويسندگان
دو شنبه 19 مهر 1390برچسب:, :: 18:21 ::  نويسنده : علی

جز نقش تو در نظر نیامد ما را


1
2
 
جز نقش تو در نظر نیامد ما راخواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت   جز کوی تو رهگذر نیامد ما راحقا که به چشم در نیامد ما را

بر گیر شراب طرب​انگیز و بیا


1
2
 
بر گیر شراب طرب​انگیز و بیامشنو سخن خصم که بنشین و مرو   پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیابشنو ز من این نکته که برخیز و بیا

گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات


1
2
 
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیاتگفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا   گفتم دهنت، گفت زهی حب نباتشادی همه لطیفه گویان صلوات

ماهی که قدش به سرو می​ماند راست


1
2
 
ماهی که قدش به سرو می​ماند راستدستارچه​ای پیشکشش کردم گفت   آیینه به دست و روی خود می​آراستوصلم طلبی زهی خیالی که توراست

من باکمر تو در میان کردم دست


1
2
 
من باکمر تو در میان کردم دستپیداست از آن میان چو بربست کمر   پنداشتمش که در میان چیزی هستتا من ز کمر چه طرف خواهم بربست

تو بدری و خورشید تو را بنده شده​ست


1
2
 
تو بدری و خورشید تو را بنده شده​ستزان روی که از شعاع نور رخ تو   تا بنده​ی تو شده​ست تابنده شده​ستخورشید منیر و ماه تابنده شده​ست

هر روز دلم به زیر باری دگر است


1
2
 
هر روز دلم به زیر باری دگر استمن جهد همی​کنم قضا می​گوید   در دیده​ی من ز هجر خاری دگر استبیرون ز کفایت تو کاری دگراست

ماهم که رخش روشنی خور بگرفت


1
2
 
ماهم که رخش روشنی خور بگرفتدلها همه در چاه زنخدان انداخت   گرد خط او چشمه​ی کوثر بگرفتوآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت


1
2
 
امشب ز غمت میان خون خواهم خفتباور نکنی خیال خود را بفرست   وز بستر عافیت برون خواهم خفتتا در نگرد که بی​تو چون خواهم خفت

نی قصه​ی آن شمع چگل بتوان گفت


1
2
 
نی قصه​ی آن شمع چگل بتوان گفتغم در دل تنگ من از آن است که نیست   نی حال دل سوخته دل بتوان گفتیک دوست که با او غم دل بتوان گفت

اول به وفا می وصالم درداد


1
2
 
اول به وفا می وصالم دردادپر آب دو دیده و پر از آتش دل   چون مست شدم جام جفا را سردادخاک ره او شدم به بادم برداد

نی دولت دنیا به ستم می​ارزد


1
2
 
نی دولت دنیا به ستم می​ارزدنه هفت هزار ساله شادی جهان   نی لذت مستی​اش الم می​ارزداین محنت هفت روزه غم می​ارزد

هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد


1
2
 
هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شدگویند شب آبستن و این است عجب   هر پاکروی که بود تردامن شدکاو مرد ندید از چه آبستن شد

چون غنچه​ی گل قرابه​پرداز شود


1
2
 
چون غنچه​ی گل قرابه​پرداز شودفارغ دل آن کسی که مانند حباب   نرگس به هوای می قدح ساز شودهم در سر میخانه سرانداز شود

با می به کنار جوی می​باید بود


1
2
 
با می به کنار جوی می​باید بوداین مدت عمر ما چو گل ده روز است   وز غصه کناره​جوی می​باید بودخندان لب و تازه​روی می​باید بود

این گل ز بر همنفسی می​آید


1
2
 
این گل ز بر همنفسی می​آیدپیوسته از آن روی کنم همدمی​اش   شادی به دلم از او بسی می​آیدکز رنگ وی​ام بوی کسی می​آید

از چرخ به هر گونه همی​دار امید


1
2
 
از چرخ به هر گونه همی​دار امیدگفتی که پس از سیاه رنگی نبود   وز گردش روزگار می​لرز چو بیدپس موی سیاه من چرا گشت سفید

ایام شباب است شراب اولیتر


1
2
 
ایام شباب است شراب اولیترعالم همه سر به سر رباطیست خراب   با سبز خطان باده​ی ناب اولیتردر جای خراب هم خراب اولیتر

خوبان جهان صید توان کرد به زر


1
2
 
خوبان جهان صید توان کرد به زرنرگس که کله دار جهان است ببین   خوش خوش بر از ایشان بتوان خورد به زرکاو نیز چگونه سر درآورد به زر

سیلاب گرفت گرد ویرانه​ی عمر


1
2
 
سیلاب گرفت گرد ویرانه​ی عمربیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد   وآغاز پری نهاد پیمانه​ی عمرحمال زمانه رخت از خانه​ی عمر

عشق رخ یار بر من زار مگیر


1
2
 
عشق رخ یار بر من زار مگیرصوفی چو تو رسم رهروان می​دانی   بر خسته دلان رند خمار مگیربر مردم رند نکته بسیار مگیر

در سنبلش آویختم از روی نیاز


1
2
 
در سنبلش آویختم از روی نیازگفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار   گفتم من سودازده را کار بسازدر عیش خوش​آویز نه در عمر دراز

مردی ز کننده​ی در خیبر پرس


1
2
 
مردی ز کننده​ی در خیبر پرسگر طالب فیض حق به صدقی حافظ   اسرار کرم ز خواجه​ی قنبر پرسسر چشمه​ی آن ز ساقی کوثر پرس

چشم تو که سحر بابل است استادش


1
2
 
چشم تو که سحر بابل است استادشآن گوش که حلقه کرد در گوش جمال   یا رب که فسونها برواد از یادشآویزه​ی در ز نظم حافظ بادش

ای دوست دل از جفای دشمن درکش


1
2
 
ای دوست دل از جفای دشمن درکشبا اهل هنر گوی گریبان بگشای   با روی نکو شراب روشن درکشوز نااهلان تمام دامن درکش

ماهی که نظیر خود ندارد به جمال


1
2
 
ماهی که نظیر خود ندارد به جمالدر سینه دلش ز نازکی بتوان دید   چون جامه ز تن برکشد آن مشکین خالماننده​ی سنگ خاره در آب زلال

در باغ چو شد باد صبا دایه​ی گل


1
2
 
در باغ چو شد باد صبا دایه​ی گلاز سایه به خورشید اگرت هست امان   بربست مشاطه​وار پیرایه​ی گلخورشید رخی طلب کن و سایه​ی گل

لب باز مگیر یک زمان از لب جام


1
2
 
لب باز مگیر یک زمان از لب جامدر جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است   تا بستانی کام جهان از لب جاماین از لب یار خواه و آن از لب جام

در آرزوی بوس و کنارت مردم


1
2
 
در آرزوی بوس و کنارت مردمقصه نکنم دراز کوتاه کنم   وز حسرت لعل آبدارت مردمبازآ بازآ کز انتظارت مردم

عمری ز پی مراد ضایع دارم


1
2
 
عمری ز پی مراد ضایع دارمبا هر که بگفتم که تو را دوست شدم   وز دور فلک چیست که نافع دارمشد دشمن من وه که چه طالع دارم

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها