خدایا,آن ده که آن به
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.از شما ممنون میشم در رابطه ی بد بودن و خوب بودن و.... وبلاگم برای من پیام بگذارید. ali_mo0lo0f@yahoo.com
آخرین مطالب
نويسندگان
چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, :: 17:19 ::  نويسنده : علی

 

زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد بینی خود را شکسـت

علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت
عشق اسطرلاب اسرار خداست

من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام
درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام

دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها
می تپــد دل در شمیــــم یاسها

زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت

گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می تواند زشــت هم زیبا شــود

حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است

زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا

ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن

با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
مثنوی هایـم همــه نو می شـود

حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد


مولانا
 
 

 

چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, :: 17:15 ::  نويسنده : علی

نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم !!

نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم !! (مولانا جلال‌الدین رومی)

حتما حتما بخونید



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, :: 17:9 ::  نويسنده : علی

در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب

یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید

یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد

آب را گل نکنیم:

شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی

دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب

زن زیبایی آمد لب رود،

آب را گل نکنیم:

روی زیبا دو برابر شده است

چه گوارا این آب!

چه زلال این رود!

مردم بالادست، چه صفایی دارند!

چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!

من ندیدم دهشان،

بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست

ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام

بی‌گمان در ده بالادست، چینه‌ها کوتاه است

مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است

بی‌گمان آن‌جا آبی، آبی است

غنچه‌یی می‌شکفد، اهل ده باخبرند

چه دهی باید باشد!

کوچه باغش پر موسیقی باد!

مردمان سر رود، آب را می‌فهمند

گل نکردندش، ما نیز

آب را گل نکنیم.

پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 15:10 ::  نويسنده : علی

شعری خنده دار فقط با عوض کردن اخرشون

خیلی باحاله برو ادامه مطلب بخونش.........(((((((((((((()))))))))))))))))



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 15:6 ::  نويسنده : علی

شعری زیبا از مهرداد اوستا:


وفا نكردی و كردم، خطا ندیدی و دیدم
شكستی و نشكستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشیدم از تو كشیدم، شنیدم از تو شنیدم

كی ام، شكوفه اشكی كه در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روی شكوه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا كه از همه عالم، محبت تو گزیدم

چو شمع خنده نكردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نكردی، مگر ز موی سپیدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی كه نبردم، ملامتی كه ندیدم

نبود از تو گریزی چنین كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشك نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نكردی و كردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

 

       ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده.  مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز  مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند...مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می شود. سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود  فرح  یا نامزد اوستا به فرانسه ..در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می شود. و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید..

پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 15:5 ::  نويسنده : علی

هنوزم چشمای تو، مثل شبای پر ستاره ست
هنوزم دیدن تو، برام مثل عمر دوباره ست

هنوزم وقتی می خندی، دلم از شادی می لرزه
هنوزم با تو نشستن، به همه دنیا می ارزه

اما افسوس تو رو خواستن،دیگه دیره؛ دیگه دیره
اما افسوس به نخواستن،دلم آروم نمی گیره؛نمی گیره

تا گلی بر سر ایوون تو پژمرد و فرو ریخت
شبنمی غمزده از گوشه چشمان من آویخت

دوری بین من و تو؛دوری باغ و تماشاست
دوری بین من و تو؛دوری ماهی و دریاست


اما افسوس تو رو خواستن،دیگه دیره؛ دیگه دیره
اما افسوس به نخواستن،دلم آروم نمی گیره؛نمی گیره

شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 16:3 ::  نويسنده : علی

نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.


سهراب سپهری

شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 15:55 ::  نويسنده : علی

خدایا کفر می گویم
پریشانم چه می خواهی تو از جانم
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه ی نانی به زیر پای نامردان بیندازی
و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟!
خداوندا اگر در روز گرماخیز تابستان تنت بر سایه دیوار بگشایی
لبت بر کاسه مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آنطرف تر عمارت های مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای به این سو و به آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی نمیگویی؟!
خداوندا اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت از این بود و از این بدعت
خداوندا تو مسئولی تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سر شار است...

علی شریعتی

شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 15:52 ::  نويسنده : علی

 

تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است 

ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

شعــــــــــــــــــــــــــــــــــــری زیبا از شهریار

 

 

 



ادامه مطلب ...
شنبه 6 خرداد 1391برچسب:, :: 18:26 ::  نويسنده : علی

زنده باد بانوی ایرانی

 

اگه پولاشو خرج ملت فلسطین کرده بود یا باهاش مسجد میساخت صدبار صداوسیمای ایران نشونش داده بود اما متاسفانه...

شاید اگر در کشوری هم چون فرانسه می زیست نشان شوالیه لیاقت را دریافت می کرد
یا در ژاپن اگر بودی نشان امپراطوری را ، اما در ایرانِ قحطی زده از قانون و نظم و درایت،فارغ از رنگها و سیاستها بالاترین نشان لیاقت را از لبخند کودکان معصومی دریافت نمود. که او را ناجی سلامتی خود می دانند.
از دعای خیر هزاران مادری که به همت بلند و تلاش والای او کودکانشان جانی دوباره یافتند.
بانو سعیده قدس،موسس بنیاد حمایت از کودکان سرطانی"محک" که به حق باید او را گنجینه ی ملی ایران زمین نامید آنگاه که کیانای دوساله اش دچار سرطان شد و پایش به بیمارستان شهدای تجریش باز شد، هیچگاه فکرش را نمی کرد که این شراب تلخی که تقدیر به کامش چشانده و این داغ و دریغی که آسمان به دامانش نشانده و فشانده، همه در کارِ شستن چشمهایی است که قرار است زین پس جور دیگری ببینند و بیندیشند و بزیَند. آنگاه که در راهروهای بیمارستان که به دالان مرگ می ماند بالا و پایین می رفت و پشت درهای بسته و مراقبت های ویژه، خشم عریان روزگار و حرمان مردمان بیقرار را می دید، نذر و نیتی کرد به حرمت انسان و به درازای همه عمر باقیمانده اش.

عشق بدون مرز که شعله گرفت، بی اعتنا و تمنا به چاله ها و گردنه های دیوانی و دولتی، خود دست بکارِ ستردن و ستاندن یأس و ستوه از سطور درهم و برهم سیمای جماعتی مستأصل شد و با ساخت استراحتگاهی برای آنان و دفتری در زیرزمین ساختمانی در چیذر شروع کرد تا که امروز به تنها بیمارستان فوق تخصصی سرطان کودکان در خاورمیانه برسد.

امروز و در این میانه و زمانه کند و سردرگم و دولت زده، "محکِ" مردم نهاد او بی های و بی هیاهو بیش از یک سوم جامعه کودکان سرطانی کشور را پوشش کامل می دهد. او در سال 2008 در فهرست منتشره از سوی وال استریت ژورنال، جزء 50 زن برتر جهان معرفی شد. "سعیده قدس" واقعا یک الگوست.

 

 

 

پيوندها